بالاخره
بالاخره تونستم از بيمارستان مرخص بشم
دو روز بستري بودم.!!!!!!!!!!!!!
فقط گفتم اونايي كه يكي دو ماهه بستري بودن از حرص چشاشون در آد!!!!منو بردن اتاق ايزوله.واي ما ته يك راهروي تنگ تاريك بودم.از راهرو كه مي رفتي يك ني ني هاي ناناز اي بودن بيشترشونو گذاشته بودن تو دستگاه.يكيشون كه فكر كنم فقط گريه مي كرد.مامانم رفت ديد گفت خانومه همش آرايش مي كنه(هم مامانش هم پرستار)بعدشم كلي دلم سوخت .بدبخت سرم زده بده سرم تموم شده دستش درد گرفته .چون آنژوكت نداشته هوا مي رفته توي رگش رگشم پاره شده.اين بدبخت هيي مي خواسته به مامانش يا به پرستار بفهنمونه نمي تونسته.
راستي كيا آبله مرغون گرفتن؟توي نظرات بهم بگdد ببينم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی